روزي پاي حرف يكي از اساتيد علوم سياسي نشسته بودم. حرف جالبي زد كه مدتها فكرم رو به خودش مشغول كرده بود. اول به نظرم بچهگانه اومد ولي هر چي بيشتر بهش فكر كردم و بيشتر مصاديقش رو ديدم، بيشتر بهش اعتقاد پيدا كردم. ميگفت در سياست، كشورهاي مختلف بسته به روحيه و افكار اكثريت جامعه، نحوة راهكارهاي به كار گرفته شده براي جهت دادن به جامعه متفاوت هستند. ميگفت يكي از روحيههاي جمعي ايرانيها كه در برنامهريزيهاي سياسي خيلي بهش توجه ميشه حس حسادته. ميگفت اين ميزان زياد حسادت موجود در بين ايرانيها، خيلي در تاريخ ايران و رسيدنش به وضعيت فعلي موثر بوده.
مصاديق حسادت ايرانيها رو حتما همه خيلي ديديم. شايد اين حس در تكتك ما هم كم نباشه. اين حس حسادت، مخصوصا در ديدن ثروتمند بودن ديگري خيلي بروز پيدا ميكنه. اونقدر كه تا كسي رو ميبينيم كه ثروتمنده همه جور امكانهاي منفي رو نسبت ميديم. اگر بازاري پولدار ببينيم ميگيم دزده. اگر استاد پولدار ببينيم ميگيم خودفروختهست. اگر دكتر پولدار ببينيم ميگيم جلاده و ... . اونوقت اون آدمي كه از ما ثروتمندتره، اگر يه اتفاقي براش بيفته، مثلا ورشكست بشه يا خونهش آتيش بگيره يا تصادف كنه يا خيلي اتفاقهاي ديگه، ته دلمون احساس رضايت ميكنيم و البته در اكثر مواقع ظاهرا همدردي ميكنيم.
كاش به همين جا ختم بشه. متاسفانه بدترين كاري كه ما ايرانيها در اين زمينه ميكنيم، انجام اقدامات تخريبيه. ما به اين فكر نميكنيم كه اگر كسي با هر فعاليتي ثروتمند شده، ما هم در رقابت با اون بايد فعاليت كنيم تا بتوانيم ثروتمندتر باشيم. ما فقط به اين فكر ميكنيم كه چيكار ميتونيم بكنيم كه اون آدم ثروتمند نباشه!!! و اين ميشه عامل تحريككننده اكثريت جامعه ما كه در معادلات سياسي روش حساب باز ميشه. و
چند وقت پيش رفته بوديم كاشان. خانههاي تاريخي كاشان واقعا ديدني و عبرتآموز هستن. يك گشت و گذار تاريخي رو در كاشان به همه پيشنهاد ميكنم. خالي از لطف نيست. يكي از خانههاي تاريخي كاشان، خانة طباطباييهاست. نماي جالبي نداره ولي وقتي واردش ميشيد تقريبا با فضاي غيرقابل باوري روبهرو ميشيد. اون همه شكوه و جلال. اون عظمت. اونجا كه بودم به اين فكر ميكردم كه در اون زمان كه هيچ ابزار ساخت و ساز مدرني نبوده، چطور اين ساختمون ساخته شده. چند نفر براي ساخت اين ساختمون كار كردن و هزينهش از كجا اومده. داخل ساختمون با كاخهاي سلطنتي برابري ميكرد!! بايد بريد ببينيد تا حس كنيد كه چي ميگم.
علي اي حال، اون روز در حال گشت و گذار در خانه طباطباييها، به راهنمايي برخورديم كه داشت براي يك جمع دانشجويي كه براي بازديد اومده بودن حرف ميزد. جفنگياتش انقدر جذاب بود كه ايستاديم گوش كنيم. ميگفت ببينيد كه چقدر اينها مردمي بودن كه براي اينكه مردم دلشان نخواد و با ديدن ثروت اينها دلشون نسوزه، نماي خونشون رو اينقدر ساده درست كردن در حالي كه داخلش اينقدر مجلله! ببينيد اينا چقدر به فكر مردم بودن!! با اينكه اينقدر در داخل منزل مرفه بود، در بيرون منزل چقدر ساده زندگي ميكردن كه با مردم باشن!!!
و من اسم اين رو ميذارم مردمفريبي!چرا اگر ثروتمندي، نبايد سايرين بدانند؟ چرا مردم نبايد تحمل ديدن ثروت كسي رو داشته باشن؟ چرا ياد نگيريم احساسمون رو كنترل كنيم كه بازيچه نشيم؟ در طول دوره معاصر كم نبودن ردا به تنهايي كه نماي خانهشان فقيرانه بود و داخل خانهشان سلطنتي و مردم رو به سمت مبارزه با كاخهاي سلطنتي سوق دادن. امروزه كم نيستن كاپشن پنج تومني پوشهايي كه به اسم مبارزه با فساد مالي فلان ثروتمند، اومدن و ميليارد ميليارد از مال مردم رو دزديدن!
يك راه اينه كه بذاريم تاريخ بارها و بارها ادامه پيدا كنه و هميشه اين پرچم ثروتمندستيزي فريبمون بده. اما يك راه ديگه هم وجود داره! تلاش كنيم براي استقرار يك نظام صحيح كه در اون انسانها به اندازه تلاششون بهرهمند بشن و بپذيريم كه يك پزشك متبحر به دليل تواناييش از يك تايپيست معمولي بيشتر درآمد داره و اين چيز بدي نيست. بپذيريم كه يك تاجر همونقدر كه فشار ريسك كارهاش و سرمايهگذاريش رو تحمل ميكنه، حق داره كه بيشتر از يك كارمند حقوقبگير سر ماه بهرهمند باشه از ثروت. بپذيريم كه همانطور كه ما افراد يك جامعه، همانطور كه اجداد يكسان، اخلاق يكسان، پشتكار يكسان، هوش و ابتكار يكسان و روحيات يكسان نداريم، منطقي نيست كه يكسان زندگي كنيم و بنيه مالي يكسان داشته باشيم. بپذيريم كه با نداشتن ديگران ما دارا نميشيم. اگر اين فرهنگ در جامعه وجود داشته باشه، اونوقت كسي نميتونه با استفاده از حس حسادتمون نسبت به همديگه، بين اقشار مختلف جامعه شكاف ايجاد كنه و از اين آب گلآلود ميليارد ميليارد سرمايه مملكتمون رو ملاخور كنه! اونوقت كسي نميتونه ما رو انقدر مشغول به كشتي گرفتن با هم كنه كه نفهميم اطرافمون چه خبره!